گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

+18 یا -18 مساله این است!

عجب دوره و زمونه شده ها...


بچه های این دوره و زمونه چه شوخی های جسمانی و جنسانی ای که با هم نمیکنن


حالا طرف دبیرستان بود یه چیزی...


راهنمایی بود بده ولی باز جای امیدواری هست... (البته بعیده باشه ولی فعلا گیر ندید )


دیگه دبستانی ها هم اینجوری شدن...


حالا بازم تو مدرسه بود یه چیزی... دیگه خیابون که جای این کارا نیست...


حالا پسرونه بود یه چیزی (چی چی یه چیزی... هِی میگه یه چیزی... اونم به جای خودش خیلی سوتیه... ) دیگه دختر بچه ها هم بعله...


فک کن!

چنتا طفل جالب نیست


کاش ما هم الان دبستانی بودیم


یک یادداشت

حال میکنم یه بارم اینجوری بنویسم! ربطی داره؟ اصلا هوس کردم! هوس میدونی یعنی چی؟



عظمت روز... سنگینیه شب...


قدرت آفتاب... لذت ابر...


و این طبیعت است که با ما بازی میکند... روحیه میسازد و میگیرد و امید میدهد و نا امید میکند... عاشق میکند و جدا میکند...


گاهی بارانی میبارد و جانی تازه میگیری...

گاهی بارانی میبارد و به مرگ میاندیشی...


گاهی ابر سیاهی دلت را تازه میکند...

گاهی ابر سیاهی غمت را تازه میکند...


گاهی در باران دلت میگیرد و گاهی نیز دلت پر میکشد و پرواز میکند...


ولی آفتاب... نه احساس میدهد و نه عشق میآفریند و نه دلت میگیرد و نه غمی یادت میاید...


فقط میاید تا یادت باشد که شب تمام شده است... شب که تو را این همه احساس بود... شب که تو را پرواز ِ رویا بود... شب که تو را عشق بود و عشق بود...


و نور خورشید تو را زنده میکند... و فراموش میکنی شب پیش را... و انگار خواب بودی... و این معجزه ی آفتاب است...


شب را میشوید و میبرد... تا شبی دیگر...


و باز شبی با آن همه ماجرا... که خوابت میاید و میگیری عین خرس میخوابی... انگار نه انگار که من این همه اینجا زر زدم... خاک بر سر!


در این سال جدید هم خوش باشید...


سال به سال

رفتیم و برگشتیم... الان یه چند روزی هست که تو تهرانیم...


ولی چه کنیم که بسی زیاد خسته شدیم...


سفری نبود که به متن بیاد و متنی نیست که تعریف کنه از لحظه به لحظه ی سفر...


فقط نکته ی مهمش این بود که مسیر پیشنهادی ما، فقط در حد یک پیشنهاد موند و نصف اون بیشتر طی نشد... که البته جای خوشحالی داره، چرا که بیشتر استفاده کردیم از طبیعت خدا...


--


همه ی ما یه روز تولد داریم که گاهی یه جشنی هم میگیریم! ولی فقط روز و نه ساعت و دقیقه ی آن... ولی تولد حیات رو خیلی دقیقتر جشن میگیریم... ساعت و دقیقه و ثانیه و صدم ثانیه و میلی ثانیه و ... 


یک سال دیگه از عمر طبیعت گذشت... و طبق سخن معروف، یک سال دیگر به پایان خود نزدیک شد... 


سال به سال به پایان انرژی خورشید...

سال به سال به پایان انرژی زمین...

سال به سال به تغییر میدان زمین...

سال به سال به تغییر محور زمین...

سال به سال به تغییر مرکز جرم زمین...

سال به سال به تغییر حجم زمین...

سال به سال به تغییر محور دوران زمین...


اما زندگی همچنان جاریست... 


و تا بهار نو میشود میتوان زندگی کرد... 


پس بریم سراغ عیدی جمع کردن


خوووووووووش باشید مثل همیشه

بووووم



آغاز سال یک هزار و سیصد و نود و یک هجری شمسی


بر همگان مبارک...


امیدوارم سال خوبی داشته باشید!

2500 کیلومتر

بعد از گذشت 1 ماه از تنهایی بنده... تصمیم بر آن گرفتیم تا ادامه زندگی را با تفریحات سالم بگذرانیم... (البته کمی تا قسمتی سالم)


این شد که تنهایی را کنار گذاشته و مسافرتی مجردی را در پیش گرفتیم! مسافرتی عجیب و کاملا بر مبنای عشق و حال...



که شاید کمی دلمان خوش شود! که شاید کمی حالمان عوض شود! که شاید کمی خنده هایمان بیشتر شود(بیشتر که هست! بیشتر تر بشود )...



یه ایرانگردیه کوچک... مرکز و شرق... شروعی خوب و پایانی بهتر...  10 تا 15 روز... از دو روز دیگر ...


تهران - قم - کاشان - اصفهان - یزد - طبس - مشهد - نیشابور- شاهرود - دامغان - ساری و تهران ... 


که اگر لایق باشیم، سال را با اماممان، نو کنیم... در شهرش ... مشهد...


که اگر بودیم، دوستان را فراموش نخواهیم کرد...


و اگر نبودیم، دوستان ما را فراموش نکنند...


---


ولی چه خوش بگذره ها ...



همچنین دسترسی من به این وبلاگ در این مدت، صرفا وابسته به موجود بودن کافی نت در شهر های مختلفه... و کمی هم وقت آزاد...


--


ضمنا، مواظب باشید 4شنبه صوری نرید رو هوا... 


خوش باشـــــید.



---


بعدا نوشت:


"

از دوستان حاضق که در شهرهای متون بالایی سکونت گزیده اند، تقاضا میشود، مکان های دیدنی و رستوران های خوبِ(با تاکید بر رستوران و فست فودیا) ِ شهر های خود را برای ما ارسال کنند و ما را در این خوش گذرون شریک بشوندی... در عوضش اومدید تهران یه جای گرون معرفی میکم که پشیمون بشید از اومدنتون


این الان بعدا نوشت بود که نوشتم... یعنی الان شد "الان نوشت" ولی واس شوما میشه همون بعدا نوشت... البته اگه همینجوری ادامه بدم و زمان بگذره، تبدیل میشه به قبلا نوشت... پس دیگه ادامه نمیدم...


نه دیگه... اصرار نکنید... ادامه نمیدم...

"