از بس بعدِ امتحانا سرم شلوغ شد، هنووووز وقت نکردم برم سر کار
بریم سر یه موضوع جالب: "خلسه"
البته یادمون باشه که ما هیچ تسلط و یا اراده ای روی جواب هایی که میدیم، نداریم و همه ی اونها از بانک اطلاعاتی مربوط به قبل از "حالت خلسه" برداشته میشه... و حتی اگر اطلاعات ذخیره شده، غلط باشه، قطعا پاسخ اشتباهی خواهیم داد.
از این حالت هم میشه خفن استفاده کرد و هم خفن سوء استفاده... (اونم چه سوء استفاده هایی....
)
ولی خوووووب چیزیه ها...
یه روش دیگه ای هم برای ورود به این دنیایی که همه ی گذشته ی ما تو اونه وجود داره... که قبلنا بهش میگفتن هیپنوتیزم، جدیدا شاید یه چیز دیگه بگن...
به همین دلیل است که تعدادی از روانشناسان عزیز برای درمان بعضی بیماریها و عادت ها، دست به دامن این عمل باهال میشوند...
البته این یکی یکم خطرناکه، چون طبیعی نیست و نیاز به مسیری برای خروج از خلسه هم داره ... و چون توسط یک نفر دیگه کنترل میشه امکان ایجاد انواع و اقسام بیماریها، اتفاقات و حتی دیوونه گی ها میشود... پس حتما برای این کار بیاید پیش من
احتمالا همینطور بوده دیگه...
فردا هم(که الان شده امروز) امتحان دارم... اینو بدم دیگه راحت میشم...
البته راحت که نه... راستش برنامم واسه تابستون خیلی پیچیده تر و سخت تر از طول ترمه... چون تو طول ترم میتونی هر کاری رو به خاطر درسات بپیچونی! ولی تو تابستون نوچ!
خوش باشید ;)
یه چند هفته ای بود که شبا تا صبح بیدار بودم و طبق معمول شب بیداری های همیشگی، مشغول کار هام میشدم...
به نظر من شب با اون سکوت و آرامشی که داره... بهتر از صبح تا ظهر ِ
البته صبح تا ظهر که چه عرض کنم... صبح هم نمیشه زیاد استراحت کرد... صر و صدای انواع ماشین آلات ساختمانی، صنعتی، حمل و نقل، شستو شو و حتی از این ماشین های کوچیک که بهش میگن موبایل... نمذاره آدم یه کم آرامش داشته باشه...
حالا اون که روزه... نصفه شب نشستی داری ایمیل میچکی که یه صدای ناخراش از دورادور به نزدیکی ما میاد... یارو(=یابو) اگزوز هواپیما بسته به ماشینش... داره خودنمایی که نه! بیدار نمایی میکنه...
حالا فرض کن بخوای درس هم بخونی!!! طبیعتا مرد کُهن میخواد...
حالا این همه مقدمه چیزی واسه چی بود؟! واسه اینکه یه نکته ی مهم رو گوش زد کنم:
قبل از ترم باید یکی از این 2 تا کار رو حتما انجام بدید:
1. یا تصمیم بگیرید که شبا بیدار نموندید.
2. یا جوری درساتون رو انتخاب کنید که امتحانِ هیچ کدومشون 8 صبح نباشه... وگرنه میشید مثل من که دیشب نتونستم بخوابم (طبق عادت) و صبح امروز هم زحمت دادن امتحان افتاد گردنم... اونم با اون حالم...
یه امتحان ِدیگه هم با این شرایط دشوار و تنفر آمیز بدم... زندگیم به حالت عادیش برمیگرده...
البته امیدوارم...
حالا تازه قصه ی ما شروع شد...
مشکل کجا بود؟
مشکل مربوط میشد به Iptables ، رفتیم مشکل اونو برطرف کنیم برخوردیم به vz ... تا یه جایی هم همه چی خوب بود... اما در آخرین نصب پکیج باز هم به مشکل خوردیم که هیچ راه حلی نداشت... که قطعا داشت... ولی یافت می نشد... که نشد...
اولیش: openVZ موجوده اما فایل vz.conf لا موجود.
دُیُمیش: در آخرین خطِ نصب، این خطا رو میداد : ovzkernel conflicts with vzdev
و مشکل بی اهمیت ولی ضایع: کنترل پنل ادمین، پَر
ساکسی پروکسی... روشی راحت، کارامد، امن، با کلاس، دهن پر کن، خفن ... ولی بیخود :دی
توقع داشتم حداقل یه دو ساعت روش وقت بزارم که ضایع نباشه... ولی نهایت 5 مین وقت گرفت
مواد لازم: یه آی پی - یه پرت - یه firefox... همین.
البته خوب، سرعت عمل ِ بنده هم اهمیت بسزایی داشت...
حالا هم همه چی اوکی شده (البته به جز همون مشکل بی اهمیت )
و همه در آرامش به سر میبرند و من هم به نتیجه تلاش خود دست یافتم...
و الان حس خوب و خنکی دارم... یه جورایی دارم یخ میزنم... برم کولر رو خاموش کنم.
باور کنید این اشتباه خیلی خیلی رایج است. هر چه بگوییم خوب نیست از فونت درشت استفاده کنید، از موسیقی کمتر استفاده کنید ، بی خیال افکتهای جاوا اسکریپت در وبلاگتان شوید و یا از نظرات بی معنی و تبلیغاتی بپرهیزید ولی برخی گویی گوششان بدهکار نیست هر چه بگوییم آنها کار خودشان را میکنند و جالب آنکه با داشتن یک قالب سنگین صد کیلو بایتی و هزار جور افکت جاوا اسکریپتی و موسیقی آنچنانی در وبلاگ احساس حرفه ای بودن هم میکنند!