گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

تراوشات ذهنی

از بس بعدِ امتحانا سرم شلوغ شد، هنووووز وقت نکردم برم سر کار


بریم سر یه موضوع جالب: "خلسه"


سفر به دنیایی جدید...

تمامیه مطلب زیر، نظر و تجربیات شخصیه منه و کلا از اعتبار خارجه :دی

تا حالا شده خیلی خسته باشید و حتی در حال خوابید، ولی به دلیلی (مثلا انجام کار، صحبت با کسی، فعالیت خاصی و یا هر دلیله دیگه ای) بیدار بمونید؟؟! شده؟ اگر شده است که تبریک میگم... شما خلسه رو تجربه کرده اید...

حالا از کجا مطمئن بشید که اون حالت خلسه بوده؟! خوب کاری نداره که... کافیه یک سوال که شما در حالت هشیاری توانایی جواب دادن به اون رو ندارید از شما بپرسن...  مثلا سوال شود که:

شماره پلاک ماشین همسایه سمت چپیتون چیه؟
یا
تو فیلم امروز چنتا آدم وجود داشت؟
و یا
رازی که تا حالا به من نگفتی رو میگی؟
و یا حتی
چیو از من مخفی کردی؟ راستشو بگو؟!

میشه گفت در این حالت، حدودا از هر 10 نفری که 10 تا سوال ازشون میشه، 9 نفرشون به 9 تا سوال جواب صحیح میدن... و البته سوالایی که در زمان بیداری و هشیاری جوابی واسشون نیست...

خوب چی هست این حالت خلسه؟!

تمامیه چیزهایی که ما میبینیم و میشنویم، در ذهن ما ذخیره میشن... ولی فقط اونایی رو یادمون میمونه که خودمون احساس میکردیم لازمه و یا "اتفاقی بوده" که جزو خاطرات رفته و قابلیت "به یادآوری" داره...

مثلا اگر شما حدود یک سال پیش کتابی رو خونده باشید، الان احتمالا موضوع و داستان کلی کتاب یادتون هست، ولی با ورود به حالت خلسه تمامی جملات و کلمات، تعداد صفحات کتاب، تعداد خط های صفحه و خیلی چیز های دیگه رو میشه فهمید... (البته جزییات، بستگی به درک و مشاهدات داره...)

یعنی شما تمام چیز هایی که در گذشته دیده اید و شنیده اید(که البته قدرت ذخیره سازی "دیدن" بیشتر از "شنیدنه") را در ذهن خود ذخیره کرده اید ولی توانایی یادآوری آنها را ندارید... یا بهتر بگم، آموزش صحیحی برای استفاده از اون منابع ِ ذخیره شده ندیدید.

حالا چرا بین خواب و بیداری؟!
چون خلسه مربوط میشه به ناخودآگاه شما... وقتی که بیدارید، عملا از ضمیر خودآگاهتون برای یادآوری استفاده میکنید یا اصطلاحا برای یادآوری بعضی چیزها به صورت خودآگاه "فکر" میکنید... و چون خودآگاه شما نمیتونه و (یا نمیدونه که میتونه) وقایا رو به یاد بیاره... پس مجبوریم دست به دامان ناخودآگاه بشیم... نا خودآگاهی که به صورت خودکار همه چی رو ذخیره میکنه...

در خواب هم، ناخودآگاهمون فعاله و امکان ارتباط با دنیای بیرون رو نداره... پس اگر (گفتم اگر... نه اینکه اگه خواب دیدید فکر کنید خبریه...) در خواب چیزی رو متوجه بشیم، نه میتونیم به کسی بگیم(چون خوابیم) و نه میتونیم بنویسیم(بازم چون خوابیم :دی ) و حتی نمیتونیم بعد از بیدار شدن اون رو به یاد بیاریم و یا ازش استفاده کنیم، (این قسمت کلا با خواب دیدن فرق میکنه ها... خواب و رویا یه چیز دیگست...)

پس باید بین خواب و بیداری باشیم...

البته یادمون باشه که ما هیچ تسلط و یا اراده ای روی جواب هایی که میدیم، نداریم و همه ی اونها از بانک اطلاعاتی مربوط به قبل از "حالت خلسه" برداشته میشه... و حتی اگر اطلاعات ذخیره شده، غلط باشه، قطعا پاسخ اشتباهی خواهیم داد.


از این حالت هم میشه خفن استفاده کرد و هم خفن سوء استفاده... (اونم چه سوء استفاده هایی.... )


ولی خوووووب چیزیه ها...


یه روش دیگه ای هم برای ورود به این دنیایی که همه ی گذشته ی ما تو اونه وجود داره... که قبلنا بهش میگفتن هیپنوتیزم، جدیدا شاید یه چیز دیگه بگن...

به همین دلیل است که تعدادی از روانشناسان عزیز برای درمان بعضی بیماریها و عادت ها، دست به دامن این عمل باهال میشوند...


البته این یکی یکم خطرناکه، چون طبیعی نیست و نیاز به مسیری برای خروج از خلسه هم داره ... و چون توسط یک نفر دیگه کنترل میشه امکان ایجاد انواع و اقسام بیماریها، اتفاقات و حتی دیوونه گی ها میشود... پس حتما برای این کار بیاید پیش من


در کل خیلی چیز باهالیه!

امیدوارم که سوالی نباشه؟! :دی :دی

خوش باشید همچنان

کشف راز پنهان

همینطور که احتمالا میدونید(و شاید هم ندونید) چند وقت پیش یک بیخوابی طولانی رو تجربه کردم؟!

و میدونید که(اینو مطمئنم که میدونید) لذت بخش ترین چیز برای چنین آدمی یک خواب آروم و راحته...

ولی امان از وقتی که خوابت نبره... اونم از درد پا!

یه جوری پام درد میکرد که انگار یه ماشین از روش رد شده... شب به هزار زجر و مکافات چشمام رو میزاشتم رو هم، ولی بعد از 3، 4 دقیقه دوباره از درد پا بیدار میشدم... میشد گفت که یکی از بدترین لحظه های این ماه(شایدم این سال) بود...

فکر کن! خیلی خوابت بیاد ولی نتونی از درد بخوابی 

خلاصه بعد از یه 7، 8 10 بار از خواب پاشدن و بیچارگی کشیدن... صبح خوابم برد... و بعد 4، 5  ساعت خواب خوب بیدار شدم... ولی با یه تفاوت... اونم اینکه دیگه پام درد نمیکرد... اصلا و ابدا... انگار توهم زده بودم... این شد که، موتور جستجوی موجود در مغزم شروع کرد به بررسی شواهد و اتفاقات... و بعد از کلی تفکر به این نتیجه ی مهم دست یافتم...

اینکه احتمال دارد که پای اینجانب درد نمیکرده... حالا چرا حس درد رو به شدت احساس میکردم؟!

خوب معلومه دیگه! احتمالا و بنا به نظر شخصیه بنده؛ فشار بیخوابی باعث شده بود که سنسور ها و عصب های مغز به خوبی عمل نکنند و به نوعی توانایی تشخیص درد رو از غیر درد نداشته باشند... و این یعنی، در حالی که هیچ دلیل علمی برای وجود درد در پای بنده موجود نبود؛ حس گر های خواب آلود مغر با یک سری اشتباهات سهوی و شاید خواب بعضی از عصب های مربوط، حس و دستور داشتن درد را به مغز ارسال کرده و بنده را مصداق ضرب المثل "آش نخورده و دهن سوخته" قرار دادند.


احتمالا همینطور بوده دیگه...


فردا هم(که الان شده امروز) امتحان دارم... اینو بدم دیگه راحت میشم...


البته راحت که نه... راستش برنامم واسه تابستون خیلی پیچیده تر و سخت تر از طول ترمه... چون تو طول ترم میتونی هر کاری رو به خاطر درسات بپیچونی! ولی تو تابستون نوچ!


خوش باشید ;)

عبرت!

یه چند هفته ای بود که شبا تا صبح بیدار بودم و طبق معمول شب بیداری های همیشگی، مشغول کار هام میشدم...


به نظر من شب با اون سکوت و آرامشی که داره... بهتر از صبح تا ظهر ِ


البته صبح تا ظهر که چه عرض کنم... صبح هم نمیشه زیاد استراحت کرد... صر و صدای انواع ماشین آلات ساختمانی، صنعتی، حمل و نقل، شستو شو و حتی از این ماشین های کوچیک که بهش میگن موبایل... نمذاره آدم یه کم آرامش داشته باشه... 


حالا اون که روزه... نصفه شب نشستی داری ایمیل میچکی که یه صدای ناخراش از دورادور به نزدیکی ما میاد... یارو(=یابو) اگزوز هواپیما بسته به ماشینش... داره خودنمایی که نه! بیدار نمایی میکنه...


حالا فرض کن بخوای درس هم بخونی!!! طبیعتا مرد کُهن میخواد...


حالا این همه مقدمه چیزی واسه چی بود؟! واسه اینکه یه نکته ی مهم رو گوش زد کنم:


قبل از ترم باید یکی از این 2 تا کار رو حتما انجام بدید:


1. یا تصمیم بگیرید که شبا بیدار نموندید.


2. یا جوری درساتون رو انتخاب کنید که امتحانِ هیچ کدومشون 8 صبح نباشه... وگرنه میشید مثل من که دیشب نتونستم بخوابم (طبق عادت) و صبح امروز هم زحمت دادن امتحان افتاد گردنم... اونم با اون حالم...  


یه امتحان ِدیگه هم با این شرایط دشوار و تنفر آمیز بدم... زندگیم به حالت عادیش برمیگرده...

البته امیدوارم...

شُد

بالاخره شد... شاید بیشتر از 20 ساعت باهاش ور رفتم و دیگه میرفتم که نا امید بشم که.... بالاخره شد...

البته بماند که روش اولی که حدودا 19 ساعت 55 دقیقه وقت گرفت، آخرش هم جواب نداد (که البته قطعا بازم روش کار میکنم...)
و چنتا تلفات هم دادم این وسط... 
ولی حداقل روش دوم در عرض 5 دقیقه جواب داد  :دی

// خوب بریم سر توضیح مفصل:

طبق معمول در گشت و گذار های روزانه خود مشغول قدم زدم در دنیای مجازی بود که چشمم خورد به یکی از پست های این وبلاگ ِ عزیز

خیلی ذهنم رو مشغول کرد... کلی فکر کردم که چرا من باید پول وی پی ان بدم در حالی که یه سرور دارم؟؟؟ و آنگاه ... عزمم رو جذب کرده و شروع کردم به جستجو ... از دوست و همسایه بپرس تا سرچ تو گوگل ِ جیگر

خلاصه اینکه هیج جا چیز درست درمونی ننوشته بود... این شد که به مفاهیم پایه روی آوردم  و شروع کردم به نصب و پیکربندی چنتا Tunneling

اولی و دومی که اصلا تو همون کد های اول به مشکل خورد... یه جورایی با سرور ناسازگازی مُبرم داشتند...
داشتم میرفتم دنبال سومی و چهارمی که،
یه دوستِ پشتیانِ خوب و عزیز یه راهنمایی اساسی کرد و منو انداخت تو راهی که پایانش خیلی خوش بود...

رفتم سراغ openVpn

همه چی داشت درست پیش میرفت...
Linux و CentOS و OpenVZ و Redhat و install و Access Server package و configure  و command  و License و Client و کوفت و زهرمار .... همه چی خوب بود...

حالا همه منتظر بودن تا دست مبارک بنده بخوره روی تکمه ی Start

خوب خورد... ولی اتفاقی که نیافتد هیچ، خطا هم داد...

حالا تازه قصه ی ما شروع شد...

مشکل کجا بود؟

مشکل مربوط میشد به Iptables ، رفتیم مشکل اونو برطرف کنیم برخوردیم به vz ... تا یه جایی هم همه چی خوب بود... اما در آخرین نصب پکیج باز هم به مشکل خوردیم که هیچ راه حلی نداشت... که قطعا داشت... ولی یافت می نشد... که نشد...


اولیش: openVZ موجوده اما فایل vz.conf لا موجود.


دُیُمیش: در آخرین خطِ نصب، این خطا رو میداد : ovzkernel conflicts with vzdev


و مشکل بی اهمیت ولی ضایع: کنترل پنل ادمین،  پَر


اینجا بود که نتیجه گرفتم بهتره بیخیال ادامه ی کار بشیم وگرنه یواش یواش باید به فکر یه دنیای مجازیه دیگه باشم :دی

پس رفتم سراغ روش دوو (بخوانید Due)


ساکسی پروکسی... روشی راحت، کارامد، امن، با کلاس، دهن پر کن، خفن ... ولی بیخود  :دی


توقع داشتم حداقل یه دو ساعت روش وقت بزارم که ضایع نباشه... ولی نهایت 5 مین وقت گرفت


مواد لازم: یه آی پی - یه پرت - یه firefox... همین.


البته خوب، سرعت عمل ِ بنده هم اهمیت بسزایی داشت... 


حالا هم همه چی اوکی شده (البته به جز همون مشکل بی اهمیت )


و همه در آرامش به سر میبرند و من هم به نتیجه تلاش خود دست یافتم... 


و الان حس خوب و خنکی دارم... یه جورایی دارم یخ میزنم... برم کولر رو خاموش کنم.

10 اشتباه جالب وبلاگی که مخصوص ما ایرانی هاست !

وبلاگ نویسی مانند هزاران پدیده وارداتی دیگر تحت تاثیر  سلیقه ایرانی قرار گرفته است. با مروری به وبلاگهای آن سوی آبها و وبلاگهای فارسی میتوانید تفاوتها و تاثیر سلیقه ایرانی را بر وبلاگها مشاهده کنید. به طور مثال ایرانیها توجه ویژه ای به قالب وبلاگ دارند و علاقمند به استفاده از قالبهایی با گرافیک پیچیده تر هستند در حالیکه در وبلاگ های غربی عموما از قالبها و شمایل ساده تر برای وبلاگ خود استفاده میکنند. حال با نگاهی به وبلاگهای فارسی به چند نکته آزار دهنده  که در بین  آنها رایج است اشاره خواهم کرد:

1.فونت درشت!
برخی فکر میکنند که استفاده از فونت با اندازه درشت برای نوشتن مطالب توجه خواننده را بیشتر جلب میکند. البته این تفکر درستی است اما نه وقتی که همه مطالب وبلاگ با فونتهایی با سایز درشت نوشته شده باشد. خواندن مطالب وبلاگ با فونت درشت مثل  خواندن روزنامه ای است که همه مطالب آنها با فونتی هم اندازه  تیتر صفحه نخست نوشته شده باشد. استفاده از فونتهای با اندازه درشت معمولا نشان از تازه کار بودن نویسنده وبلاگ در دنیای وب و اینترنت است.

2.موزیک در وبلاگ
این دیگر تازه کار و حرفه ای ندارد و به هرحال برخی از وبلاگ نویسان بر این اعتقاد هستند که خوانندگان وبلاگ ایشان در هنگام خواندن مطالب برای رسیدن به آرامش و آشنایی با سلیقه وبلاگ نویس باید آهنگ مورد علاقه او را گوش دهند! بنابراین یک آهنگ شش و هشت را انتخاب میکنند و با کمک دوستان حرفه ای تر  کاری میکنند که خواننده وبلاگ به محض باز کردن وبلاگ ایشان محکوم به شنیدن موسیقی مورد علاقه نویسنده شوند. گاهی هم موسیقی وبلاگ از نوع  سنتی یا حماسی ، بنیامینی و ... انتخاب می شود. اما باور کنید شنیدن ناخواسته  موسیقی از هر نوعش همیشه هم  جالب نیست ، بخصوص وقتی خواننده در ساعت دو بامداد و وقتی همه خوابند در اتاق تاریک نشسته و ناگهان اسپیکر کامپیوتر همه خانواده را به سماع در می آورد! یا اینکه چند وبلاگ با هم باز شده و هر کدام ساز خود را می زنند یا اینکه خواننده وبلاگ در حال گوش دادن به موسیقی یا رادیوی مورد علاقه خود است ، در این حالات موسیقی وبلاگ تنها یک مزاحم آزار دهنده خواهد بود. به خاطر داشته باشید خوانندگان وبلاگ برای خواندن مطالب شما به وبلاگتان می آیند نه شنیدن موسیقی! اگر مایل به نمایش سلیقه خود را در انتخاب موسیقی برای خوانندگان وبلاگتان هستید می توانید کنترل مدیا پلیر یا لینک مستقیم فایل موسیقی را در وبلاگ قرار دهید تا کاربر به انتخاب خودش به موسیقی گوش فرا دهد!


3.جاوا اسکریپت
شما شاهکارید! جدی میگویم! وقتی وارد وبلاگتان می شوم پنجره ای باز شده با نمایش پیامی  به من خوش آمد می گوید و بعد پنجره وقت بخیر باز میشوند گاهی هم اسم  پرسیده می شود تازه وقتی هم میخواهم پنجره مرورگر اینترنت را ببندم پنجره ای باز میشود و پیغام میدهد که "کجا ؟ بودی حالا!"، "خداحافظ عزیز" یا "زود رفتی رفیق وای میستادی چایی دوم" ! تازه وقتی وارد وبلاگتان میشوم از زمین و زمان گل می ریزد و کلی ستاره هم در مرورگر اینترنت به دنبال نشانگر  ماوس هستند در ضمن هزار تا نوشته متحرک هم در بالا و پایین و چپ و راست در حال موج زدن هستند! نگفتم شما شاهکارید! معلومه کارتان خیلی درسته و کلی کامپیوتر بلد هستید! اما راستش من فقط!... فقط  آمده بودم آخرین مطالب وبلاگت را بخوانم که آنهم با این همه گلریزان در وبلاگت نشد.

4.نظر دهی بی معنا
من عاشق اینکار هستم! اینقدر که به خاطر همین کار مدتی در آسایشگاه به سر بردم! فقط کافیست یک پست در وبلاگم ثبت کنم آنوقت در بخش نظرات  هزار تا وبلاگ  که حتی مطالب آنها را  دنبال نمیکنم یک نظر می گذارم که "وبلاگ خوبی داری به ما هم سر بزن!" البته چون جدیداً این متن خیلی ضایع شده است با کمی تغییر از عباراتی مثل "با نظرت موافقم به من هم سر بزن" یا "وای! چه مطالب جالبی نوشتی، منم به روز کردم به وبلاگم بیا!" استفاده میکنم. اصولا به قول ماکیاولی هدف هر گونه ضایع بازی را توجیه میکند. از قرار صدها نفر مانند آنچه که اشاره شد معتقدند  با درج نظرات بی تاثیر و تبلیغاتی و آزار نویسندگان یا خوانندگان دیگر وبلاگها می توانند برای خود بازدید کننده کسب کنند.

5.توجه بیش از حد به جنس مخالف!
بایستی اعتراف کنم که با خواندن بسیاری از وبلاگها به نظر می رسد که هدف و انگیزه  نوشتن وبلاگ توسط نویسنده  و مخاطب اصلی آنها تنها یک نفر از جنس مخالف هست یا  برخی هم کمی وسعت نظر دارند و  دنیا را بزرگتر می بینند و کلاً جنس مخالف را هدف قرار می دهند و حالا با توجه به جنسیت نویسنده در حال نمایش روشنفکر بودن، با سواد بودن، دلربا بودن یا متفاوت بودن خود هستند. دوست نازنین! اگر دنبال دوست یا  همسر از این طریق هستی از نظر من  هیچ مشکلی ندارد ولی خواهشا آدرس چنین وبلاگی را هر هفته برای همه دوستانت نفرست و آنرا به عنوان وبلاگ اصلی خودت معرفی نکن!

6.فحاشی
بعضی ها فکر میکنن قرار است علیه هنجارهای جامعه شورش کرده و آنرا تغییر دهند و برای شروع هم از  ادب و عفت کلام شروع کرده اند و هر چی فحش  در چنته دارند ، در مطالب وبلاگ خود جای میدهند. اگر میخواهید بگویید با چیزی مخالف هستند یا از آن متنفر هستند و آنرا به خواننده هم تفهیم کنید لازم نیست از فحشهای رکیک آنهم از آن نوعش استفاده کنید در صورت استفاده از  کلمات مناسب تر نیز خوانندگان  مخالفت یا تنفر شما را درک خواهند کرد. به خاطر داشته باشید که وبلاگ شما تنها توسط دوستانتان خوانده نمی شود و ممکن است یک نوجوان یا حتی فردی از سر کنجکاوی و در گردش در لینک دیگر وبلاگها یا تصادفی به وبلاگ شما سر بزند و باور کنید در این شرایط مطالب وبلاگ شما میتواند آزار دهنده باشد و حتی ارزش نظرات  شما را نیز کم رنگ کند.وبلاگ یک گفتگوی خیابانی با چند دوست نزدیک نیست و استفاده از فحشهای رکیک نه تنها هنجاری را تغییر نمی دهند بلکه تنها چیزی را که عوض میکند نوع برداشت خوانندگان وبلاگ از شخصیت شما خواهد بود.!

7.استفاده از تصاویر حجیم
معتقد هستند که هر ایرانی از یک خط اینترنت ADSL با 256 KB پهنای باند برخوردارند. مسلم است که این واقعیت ندارد  اما برخی آنقدر از تصاویر با حجمهای بالا در وبلاگ خود استفاده میکنند که تنها میتوان نتیجه گرفت که آنها فکر میکنند خوانندگان آنها به اینترنت پرسرعت دسترسی دارند. استفاده از تصاویر در مطالب وبلاگ به جذابیت آنها کمک میکند اما لازم است در انتخاب تصاویر (سایز و حجم فایل) دقت کنید. تصاویر زیاد و سنگین باز شدن کامل وبلاگ را به شدت کند میکند در ضمن گاهی هم صفحه کامل نمایش داده نمی شود. استفاده از تصاویر کوچک و کم حجم آنهم در مطالبی که واقعا استفاده از تصاویر آنها را گویا تر میکند نشانی از حرفه ای بودن شماست.

8.کپی از نرم افزار ورد مایکروسافت
شاید دیده باشید که وبلاگهایی هستند که فقط شامل متن هستند اما با اینحال بارگذاری و نمایش صفحات آنها کند است. یکی از دلایل اینکار  که البته در بین وبلاگ نویسان ایرانی نیز رایج است استفاده از نرم افزار Word شرکت مایکروسافت برای نوشتن مطالب و سپس کپی آنها در فرم ورود اطلاعات پنل مدیریت وبلاگ است. مزیت استفاده از این روش حفظ متن نوشته شده در کامپیوتر شخصی،عدم نیاز به آنلاین بودن هنگام تایپ مطالب و دقت بیشتر در ویرایش مطلب است . اما وقتی مطلبی مستقیم از نرم افزار ورد به فرمهای پنل مدیریت وبلاگ وارد می شود کدهای HTML زیادی همراه مطلب منتقل می شوند که بدلیل تبدیل فرمت Word به HTML است. گاهی حجم این کدها از خود مطلب هم بیشتر است. یک روش  برای حل مشکل این است که مطالب خود را قبل از انتقال به وبلاگ به نرم افزار notepad ببرید و سپس مجدد از آنجا کپی و به پنل وبلاگ منتقل کنید در پنل برخی سرویسهای وبلاگ  مانند بلاگفا دکمه (ایکون) خاصی هم در نوار ابزار برای حل این مشکل قرار دارد و کافیست پس از انتقال از ورد به پنل ،مطالب را انتخاب (select) کرده و یکبار این دکمه را بزنید تا محتوای منتقل شده از کدهای بی مورد و زیادی پاکسازی شود.


9.کپی برداری بیش از حد از وبلاگ دیگران
اگر وبلاگ شما قرار است به عنوان معرف مطالب دیگر وبلاگها باشد مشکلی نیست اما اگر واقعا مایل هستید به عنوان یک وبلاگ نویس و نویسنده به وبلاگ نویسی بپردازید خوب خواهد بود که در استفاده از مطالب دیگر وبلاگها زیاده روی نکنید . خوانندگان واقعی وبلاگ شما به دنبال نظرات و مطالب شما هستند و نه مطالب وبلاگهایی که شما میخوانید. اگر از مطالب دیگر وبلاگها را مناسب برای خوانندگان وبلاگ خود میدانید میتوانید به مطالب آنها لینک دهید.

10.بزرگترین اشتباه ، ندید گرفتن پند دیگران

باور کنید این اشتباه خیلی خیلی رایج است. هر چه بگوییم خوب نیست از فونت درشت استفاده کنید، از موسیقی کمتر استفاده کنید ، بی خیال افکتهای جاوا اسکریپت در وبلاگتان شوید و یا از نظرات  بی معنی و تبلیغاتی بپرهیزید ولی برخی گویی گوششان بدهکار نیست هر چه بگوییم آنها کار خودشان را میکنند و جالب آنکه با داشتن یک قالب سنگین صد کیلو بایتی و هزار جور افکت جاوا اسکریپتی و موسیقی آنچنانی در وبلاگ احساس حرفه ای بودن هم میکنند!