گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

سخته...

چی بگم... از کجا بگم...


از خودم بگم که هنوز هم خودمو نشناختم... که هنوز نتونستم عوض بشم... که هنوز خودمو پشت مسخره بازی و شوخی فائم کردم...


یا از کسی بگم که برگشت گفت... کاش هیچ وقت اون روز منو نمیدید؟ که گفت کاش نمیشد! 


البته... حق داره... وقتی من نمیتونم بعضی چیزارو بفهمم... وقتی بعضی چیزا باید برام مهم باشه ولی نیست... وقتی خودخواهم... وقتی به فکر بقیه نیستم... چرا باید از شنیدن بعضی حرفا که باعث میشه خودمو بهتر بشناسم ناراحت شم؟


ولی من واقعا فک میکردم میشه همه چی خوب باشه... شاید ناراحت و عصبانی بوده اینجوری گفته مصی... تو که میشناسیش...


اوهوم... راست میگی.. منم بعضی وقتا یه حرفایی میزنم که خیلی بده...


- مصی... حقته... دنبال چی میگردی؟ همه چی داری... همه چی خوبه... چرا خراب میکنی پس؟ 


- من نمیخوام اینکارو کنم... دست خودم نیست...


- دست خودت نیست؟ پس دست کیه؟ جوک میگی؟ این مسخره بازیا چیه... یه کم جدی باش... یه کم جدی بگیر...


- نمیدونم... بلد نیستم... نمیخوام... نمیدونم باید چیکار کنم...


- مگه میشه ندونی؟ ذاتیه... همه میدونن... الکی خودتو متفاوت نشون نده... تو همه مثل بقیه ای... 


- مثل بقیه هستم... آره... ولی فرق میکنم یه کم... فرق میکنم که الان این حس ها رو دارم... پس چرا بقیه ندارن؟


- باز داری بزرگش میکنی... همه این حس هارو دارن... ولی همه دارن زندگی میکنن... تو نمیخوای زندگی کنی... تو دوست داری با اینکارا دیده بشی... میخوای مثلا نشون بدی که متفاوتی...


- نه باور کن... اینجوری نیست... نمیدونم... هیچی نمیدونم...


- آخه عجیب اینه که با کسایی که باهات مهربونن... باهات خوبن... نزدیکن بهت هم خوب رفتار نمیکنی... حتی شاید بد تر برخورد کنی... 


- نمیخوام اینجوری باشه... اینجوری نیست... شاید تو فکر میکنی اینجوریه...


- مصی بعضی وقتا خسته کننده میشی... بعضی وقتا شورشو در میاری... نمیفهمی چیکار داری میکنی... 




همه چه به طرز عجیبی مسخرست...



میترسم از اینکه من مشکل باشم... ونتونم حل کنم خودمو...

اینکه اگر من بشم مشکل... شاید همه ی اتفاقات قبل هم بیافته گردن من... ولی اینجوری نیست...

میترسم از اینکه برم تو فکر... هی گذشتمو بیارم جلو چشمام... و هی افسوس بخورم...



من آدم نا امیدی نیستم...

هستی

نیستم

هستی...

نیستم...


دیگه حس شوخی ندارم... خنده ی الکی هم همینطور...


فقط... زمان لازم دارم...


زمان...



خدایا ... کمک نمیکنی؟

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 13:57

ای بابا...!چی شده مستر؟!چه ناراحت...ان شاءالله مشکلت حل بشه

مرسی... مشکلی نیست که حل نشه... ایشالله حل میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد