گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

خداحافظی

اصلا یه هو هوس کردم پشت سر هم مطلب بزارم... 


دیگه هوسه ... کاریشم نمیشه کرد... اگه بهش محل ندیم بعدا مصیبت میشه، البته اگه محل بدیم باز هم مصیبت میشه... مثل همین الان که من مجبورم مطلب بزارم... کلا این هوس مصیبته... ولی لامصب هوسه دیگه... برگ چغندر که نیست... 


قابل توجه دوستان گرامی که باید عرض کنم خدمتتون، من دیگه نمیخوام این وبلاگو ادامه بدم و میخوام تعطیلش کنم، راستش به این نتیجه رسیدم که دیگه وقت شما و خودم رو اینجوری تلف نکنم... خیلی ممنون از این همه مدت که با هم بودیم، روزا و شبا... گریه ها و خنده ها، دوستی ها و دشمنی ها، خون و خونریزی ها... عشق و محبت و علاقه شدید شما به من 


ولی خوب شاعر میگه "برام هیچ حسی، شبیه تو نیست..." این شد که یه پس گردنی به خودم زدم که من باشم دیگه از این اراجیف نگم... تعطیلی کجا بود بابا... 


اینجا که وبلاگ نیست که بخواد تعطیل بشه... اینجا محل گذره... همیشه بازه... مثل کاروانسرا میمونه 


کاروانسرا هم اسم خوبیه ها! به کاروانسرای MST خوش آمدید... 


حالا اشکاتونو پاک کنید... گریه نداره که... بزرگ شدیدا! خجالت بکشید! :دی


عنوان مطلب رو داشتی... اصلا یه فضای دراماتیک بر سایت چیره شد... همه جا رو سکوت فراگرفته بود که ناگهان خری گفت... 










بعدا نوشت: زنگ آخر، وبلاگت چی شد؟ کجا رفت؟ کجا پیدات کنیم؟ بگو چی شده! من طاقتشو دارم! الو... الوووووو ... کجا رفتی یه هو؟   حالا جدا چی شدی؟


نظرات 6 + ارسال نظر
فریناز پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:47 http://delhayebarany.blogsky.com

mst آدم نمی شود

تیتر یک وبلاگ های برتر دنیا و جهان، بالاخص گذر موقت


میگما حالا فک کردی مثلا ما غش کردیم ضعف رفتیم آب قند بدو بدوووو!!!
نخیرم آقا جون

حنات دیگه بی رنگه
همون اول گفتم باز این به سرش زده ها! خدا شفاش بده

اینه که از آخر به اول خوندم

بعله ما زرنگ تر شوماییم آقای ام اسی تی

یک سوال میپرسم ناراحت نشیا...

الان تو آدم شدی دقیقا کجای دنیارو گرفتی؟ دقیق آدرس بده کجای دنیاست که من یه سر برم

eee? جدی اینقدر تابلو بود... ای بابا... فک کنم پیر شدم رفت...

خیلی هم حنام رنگ داره... رنگ شناس نیستی الکی رو حنای مردم عیب نذار

هه... تو زرنگ تری؟ هه هه تو اگر زرنگ بودی... درد خود دوا نمودی! ( خیلی هم ربط داشت!)

مریم(زنگ اخر) چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 18:50

سلااااااام وای چه قددددد دلم تنگ شده بود واسه نظر گذاشتنا...ما خوبیم شما خوبین؟دیدی طی یه عمل انتهاری وبلاگمو حذف کردم!دیدم من که دیگه مطلب نمیذارم الکی فضای مجازی رو اشغال کرده بود ولی اگه بخوام راستشو بگم...!میدونی نه که بنده داوطلب کنکور 94 هستم بعد از اون جایی که خیلی درس میخوندم!!یهو تصمیم گرفتم کلا همه ی شبکه های مجازیمو پاک کنم بلکه یه کم ردس بخونم علی اباد کتول قبول نشم...!وای چه قد حرف زدمخب دیگه چه خبر؟

حالا درسته که یه عمل انتهاری زدی... ولی خوب چیزیت میشد یه ندایی به بعصی از آدمای وبلاگت میدادی؟! نه! چیزیت میشد؟؟

خوب کاری کردی... اصلا بنده به خودم و دیگر دوستان شما پیشنهاد میدم که اونام وبلاگشون رو ببندن که تو به درسات برسی

امیدوارم که درس خوندنت نتیجه بدهد... بلکه باعث بشه یه وبلاگ دیگه بزنی

یه این دو خط میگی زیاد؟! واقعا که، خجالت داره

خب دیگه هیچی... خبری ندارم من... تو داری بگو

مریم(زنگ اخر) چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 22:34

در ضمن اون (ردس) اشتباه تایپی بوده منظورم درس بودخوب شد قبل اینکه بببینی تیکه بندازی خودم دیدمااا...!

اصلا خوشم نیومد از حرکتت، میزاشتی 2 تا تیکه مینداختم، ملت شاد میشدن

البته خوب شد گفتی منظورت درس بوده... چون ممکن بود من سرد یا سدر یا رسد برداشت کنم... فک کن یه درصد ذهنم به درس میرفت

مریم دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 20:57

تو هم که چند وقت یه بار میای از این شکلکا میزاری و میری

البته خوبه... یه جورایی ورزش صورت هم حساب میشه... میگن چین و چروکای صورت رو کم میکنه

MST سه‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:27

دیدم کسی راجع به اصل مطلب نظر نذاشته... گفتم خودم بزارم :

عجب مطلب خوووفی بود... بابا دمت گرم... اصلا اولش اشک تو چشام جمع شد ولی بعدش از خنده روده بر شدم... داشتی مارو سکته میدادیا... ولی دمت گرم...

مخصوصا با اون تیکه آخرش... اصلا یه هو فضا رو شکست... فضا خورد و خاک شیر شد... بعد ریخنم نو لیوان زدم بر بدن... از این حال به اون حال شدم... تو جقدر خوب مینویسی...

کاروانسرا هم عجب اسم خوبیه ها... خوشم اومد... کاروانسرای MST... چه با ابهت...

چه بعدا نوشت خفتی نوشتی... حتی اون قسمت هم فکر شده... کارت درسته... اصلا من عاشق نوشته هات شدم... یه جوریایی عاشق خودت شدم... حالا شمارتو میدی؟

و جواب خودم:

نفرمایید... مطلب خودتونه...
قربون اون اشک ها برم من... همین درسته...
اصلا قابل شمارو نداره ها... خواستی یِکَن ور دار ببر...

اصلا اون تیکرو واسه خودت نوشتم... برو باهاش زندگی کن... خر رو عرض میکنم



به تو میگنن خواننده... آفرین... خوشم اومد... یه کم بقیه یاد بگیرند...

ااا... چه باهال... خودم از خودم شماره میخوام خوب این یعنی من خودم شماره خودم روندارم؟! بعد مگه میشه یکی شماره خودشو نداشته باشه... اونوقت اگه داشته باشم به خودم زنگ میزنم؟! خوب در این صورت که اشغال میزنه همش... اوه اوه... بحث فلسفی شد... دیگه مغز یازی نمیکنه

test سه‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:35

Test

تست؟؟؟ میای تست میکنی میری؟

خوب میتونستی بپرسی که نظرات نیاز به تایید دارد یا نه! تست لازم نبود که

ولی آفرین... از این حرکتت خوشم اومد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد