گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

پیچش

لابد بازم میخوای بهونه بیاری که چرا دیر آپ کردی و از این حرفا... نه دیگه... بهونه هات کارساز نیست... پیچوندی بگو پیچوندم!  چرا میخوای با کلمات بازی کنی... مگه اسباب بازین؟ خراب میشن حالا بیا درستش کن 


ایام تعطیلات هم در پیش است! (البت واس ما طهرونیا...) داریم میبرنامه ایم که بلکه کمی بریم هوا خوری... موردیم از بس کار کردیم(آره جون مادرت! تو هم خیلی کار کردی! ) ولی عمرا اگه شرکت توی این چند روز تعطیل باشه... ! شانس نداریم که...


دلم هوس کردم با یه یار ِ غار، یه هم قطار، یه همسفر ... یه زهرمار  برم گردش... اما دریغ از یک یار با معرفت ... نیست که نیست...  اینرو بگرد... اونورو بگرد... اصلا آب شده رفته تو زیر زمین... کلید زیر زمین رو هم ندارم متاسفانه... وگرنه میخوردمش بلکه هیجان داستان زیاد شه :دی  


اینجوریاست! 

نظرات 6 + ارسال نظر
فریناز شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:36 http://delhayebarany.blogsky.com

یعنی من خداوکیلی موندم تو خجالت نمی کشی همینطوری واسه خودت می بافی می ری بعدشم خود گویی یو خود خندی خود مرد هنرمندی؟

خدایا اینو کلا دست خودت سپرده بودما! پس چرا بدتر شد؟

سلام علیکم خدمتی حجی آقا ام اس تی
حالی شوما چیطورس دادا؟
خُبیدون؟ چه خَبِرا؟
خوش می گذرد بدون ما میریدون عشقو صفا؟


باورم نمیشه! ببین کی اینجاست...

چقدر دلمان تنگ ِ تیکه انداختن به تو بود :دی

بالاخره آدم هنرمند باشه اینجوری میشه دیگه... نیستی نمیفهمی

خیلی هم بهتر شدم... اینا ها... ببین ! دیدی !؟

و علیکم بر شوما...

ما که خوبیم! شوما چطورایی؟

کم پیدا بودی... یادت باشه سر فرصت شرح این مدتِ غیبتت رو بفرستی واسم... میخوام شیشه تمیز کنم باهاش :دی

اون که آره... خیلی بیشتر هم خوش میگذره

میگم احساس میکنم یه کم لهجت اصفهانیه :دی

فریناز شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:38

راستی بهت گفته باشما! یه ذره هم حق نداری فک کنی که دلمون واست تنگ شده بودشا! حتی یه اپسیلون! یعنی در این حد ما دلمون اصن تنگ که هیچ تازه گشادم شده بود

اونوقت تو چرا اینقد بامعرفتی ؟ اصن نمی گه این بست فرند ما کجاس؟ هس؟ نیس؟ میشه باشه؟ نمی شه باشه؟ میشه نباشه؟ نمی شه نباشه؟ میشه باشه نباشه؟ ! حالا هرچی ! خلاصه یکی از این دیگه

اونوقت الان تو کجا داری می ری؟ خجالتم نمی کشه اصن یه آپم نمی کنه
فسقلی

باشه چون اصرار میکنی فک نمیکنم... فقط آدم دلش گشاد بشه ممکنه یه کم چاق به نظر بیاد... خلاصه حواستو جمع کن

نمیدونم چرا اینقدر با معرفتم! اتفاقا همه میگن... :دی

خواستم مزاحم اوقاتت نشم... وگرنه میدونستم خودت پیدات میشه

هیچی بابا... یه دیقه رفتیم همین کوههای اطراف، خودمونو خسته کردیمو برگشتیم... ولی خیلی خوش گذشت... اصلا هم جات خالی نبود...

بازم من سالی یه بار میآپم... تو که کلا ترک وبلاگ کرده بودی

فریناز شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:40

میگم پساپیش عیدتون مبارکا باشه

و البته عیدی ما رو رد کن بیاد بینیم داووووووووش

پساپس نه پساپیش دکی!
عیری واسه روزه عیده آبجی... برو سال بعد بیا!

فریناز شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:42 http://delhayebarany.blogsky.com

هه
دلم واسه سر به سرت گذاشتن تنگ شده بودشا
نه خودتا! نه وبتا فقط سرت

میگما نفس راحت کشیدی حتما ما نبودیما؟

باید به عرضتون برسونم که رحمت الهی فریناز خانوم بر سر شما داره یک ریز می باره
مستفیض بشین
و الله معکم حاج آقا

هه هه هه !

زورت به خودم نمیرسه میری سراغ سرم! تو خجالت نمیکشی؟

آخ گفتی... اتفاقا یه سری نفس هم ریختم تو بشکه واسه این روزا که بر میگردی نفس تازه داشته باشم !

والا ما که بارشی از طرف شما ندیدیم! هرچی بود سنگلاخ بود ...

والله معنا

PaRi دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:00 http://magicgirl.blogsky.com

کلا درگیریاااا با خودت!!!

بدجووور... اصلا گاهی به دعوا میکشه

مریم جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 19:02 http://zangeakhar90.blogfa.com

تقصیر شما تهرانیاست که همه ی شهرا انقد شلوغ شده دیگه!! ۶ روز تعطیلتون کردن فک کردین چه خبره آقا وقتی یه چند روز تعطیلین بشینین تو خونتون استراحت کنین حتما که نباید برین سفر کهوالااااا

والا من اتفاقا اصلا از اون آدما نیستم که تا تعطیلی پیش میاد، بار سفر ببندیمو بریم جایی که همه میرن! بلکه میریم جایی که هیچکی نمیره... خیلی هم خلوته تازه !

ضمنا تقصیر خودتونه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد