گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

حس نوشتن هست، موضوعی پیدا نمیشه!

!


تنها دلیل دیر آپدیت شدن این وبلاگ، بی موضوعی نیست! اصولا موضوع پیدا میشه اگه آدم فرصت فکر کردن برای نوشتش رو داشته باشه... پس نتیجه میگیرم فرصت یافت نمیشود...



جدیدا نمیدونم چرا وقت نمیکنم ناهار بخورم   اتفاقا کلی هم اذیت میشم، ولی باز هم نمیدونم چرا!!!! فکر کنم دارم معتاد میشم... یادم باشه خودمو ببرم آزمایش ببینیم من معتاد شدم یا نه! 


-------------------------------------------------


{

بدم میاد از  مَردایی که تا یه زن کنار خیابون میبینن، کُل مسیر های مُنتهی به اون زن رو، سَد میکنن تا بلکه بخت خودشون رو جهت سوار شدن اون زن امتحان کرده باشند.


بدم میاد از  راننده تاکسی ای که پول اضافه میخواد بعد پررو پررو به من میگه "اولین بارته این مسیر رو میری، نمیدونی کرایش چقدره" ، منم در کمال آرامش میگم: تو خوبی! و میرم...

}

نظرات 11 + ارسال نظر
سهیل پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:03 http://www.cloob4u.com

سلام.خسته نباشید.مارو لینک کن با اسمه پاتوقی برای تو.بعد بیا بگو با چه اسمی لینکت کنیم.

منتظریم

لینک نخواهی شد و لینک شدن هم نخواهمی چنین!

باش!

site01 پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:58 http://www.site01.2fa.ir

۱۲۰۲۳۵۶۴۱۸۵گاهی شانس فقط یک بار به آدم رو میاره پس باید قدرش رو دونست بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.site01.2fa.ir

اونقت اگه این مجموعه کارساز بوده! پس چرا هنوز آویزونی؟

لاله جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:36 http://nocomment.blogsky.com

فرصت طلاست...طلا هم گرونه

به اون مردا هم میگن بدبخت...
راننده تاکسی هم همینو بگم که اخرین باری که رفتیم شیراز کرایه روز و شبشون فرق میکرد

و این یعنی فرصت روز به روز با ارزش تر میشه!

گاهی بیچاره هم اطلاق میشود به آنها!

بعید میدونم فرق میکرده! شاید باهات ارزون حساب کرده! شایدم اونیکی گرون گرفته!

فریناز یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:27

ما نفهمیدیم بالاخره موضوع نیست یا حس و حال؟

گرچه در مورد بعضیا که هوش و استعدادشم نیست
ام اس تیا:دی

میگما تو هم که مشکل ناهار داری

آدم با بی نهاری معتاد میشه آخه؟

تاااااااااااااااااازه بهتر

یه کم اون چربی های اضافه رو آب میکنی بیشترم زنده میمونی

فقط یه عیبی داره که بیشتر رو نرو مایی

واللا

شما زحمت کشیدی نفهمیدی؟! حس و حال که کلا مورد بحث نبود

نمیدونم میشه یا نه! ولی من که احتمالا شدم! حالا معتاد به چی! دیگه خودم میدونمو بقیه آدما!

نه دیگه! اشتباه نکن... من اگه کم غذا بخورم تناسب اندامم میریزه بهم... مثل تو نیستم که به تناسب اندام اهمیت ندم

مگه نروم داری؟ زود تر میگفتی بیشتر میومدم روش! بلکه یه کم روی آرامش رو احساس کنی! میدونی که، به من میگن مصی مینوفن (مخلوطی از مصی+استامینوفن)

[ بدون نام ] یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:29

ولی من از مردایی بدم میاد که یه زنو میبینن تا چشماشو درنیارن ول کن نیستن

تاااااااااااازه کل مسیرو با نگاهشون سد میکنن نه ماشینشون

خلاصه...
نبینم بری کنار خیابون و اینا دیگه

ا اشتباه شد
تو که مرد بودی:دی

دیگه قاطی میکنیم دیگه:دی

خو چته حالا

چه فرقی داره؟
یه کروموزوم که بیشتر نیست

حالا جو گیر نشو... مردای خوب هم پیدا میشه!

البته من از زنایی هم بدم میاد که عمدا کنار خیابون آویز ِ مردا میشن!

فکر کنم قدرت تشخیص مردا و زنا رو از دست دادیا... یواش یواش قدرت بینایی، شنوایی، لامسه ... و در نهایت مرگ... اونجاست که بالاخره من از تو یه حلوا گیرم اومده

[ بدون نام ] یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:31

اولین باره که یه حرف حساب میزنی یا

این آخری رو میگم:دی

ولی من که بهش نمیگم خوبی!

میگم اتفاقا من شما رو توی این مسیر ندیدم این همه سال

و در کمال و جمال آرامش پیاده میشم

راستی

من که خوبم اما تو بهتری

شاد باشی ام اس تی

اولین باره که حرف حساب من، برات مفهموه

جمله ی تو واسه وقتیه که حوصله داشته باشی! وگرنه بی حوصله که باشی اصلا میگی باشه حق با توئه، ولی من پول اضافه بهت نمیدم

کی خوب شدی کَلَک؟

لابد من باید بگم تو شاد تر؟! عُمرا!

فریناز یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:33

اسمم یادم رفتا

این بالایی منم

گرچه ازکمالاتم پیداستا ولی گفتم واسه اطمینان گفته باشم که آی کیوت به خودش فشار نیاره



باز این هول شد

ممنون که به فکر منی ولی آی کیوی من دیجیتالی شده! این آی کیو ی توئه که هنوز فشاریه! که فکر کنم دکمش خراب شده دیگه کار نمیکنه

فریناز چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:28

خیلی بلبل زبون شدی یا

باید بگردم دنبال یه سنسور که هروقخ منو دید زبونتو خاموش کنه

از قدیم گفتن هر وقت دیوار صدا کرد مرد هم باید حرف بزنه

شیر فهم شد؟

شدم که شدم! به خودم مربوطه!

یعنی اینقدر بیکاری که میخوای دنبال یه چیز تخیلی بگردی؟ بیکار!

یادم نمیاد چنین چیزی گفته باشن! البته طبیعیه تو یادت باشه... بالاخره خودت از قدیمیایی دیگه

نه، وسط ارور داد، منم ریست کردم!

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:30

مصی مینوفن

راستی دیجی جون!

تا من حلواتو نخورم عمرا جون به عزرائیل بدم
اینو مطمئن باش

با همون نرو نداشته ات

:دی

باااااااااااااااااااش تا حلوای ما گیر تو بیاد!

نه، ولی باشه من مثل تو نیستم... چقدر حلوا میخوای؟! بگو تا بفرستم واست... (مرامو داشتی؟! :دی )

فریناز شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 17:17

مگه مردی که حلواتو داری می پخشی؟

کی مردی؟

چرا خبرمون نکرده به خورشت قیمه ات برسیم

خرماها رو بگو

حتما روشو تزئین نارگیلم کرده بودن

دفه آخرته میمیری و خبرمون نمیکنی یا


یعنی الان روحی؟

خوب شد واقعا نمرده بودم... وگرنه میومدی آبرومونو میبردی!!! یه کم خوددار باش، چیه تا خرما میبینی از کنترل خارج میشی؟

خوبه حالا بهت حلوا دادما! تبلبکارم شدیم؟!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 21:43

دقیقن پارادکس گویی رو در این نوشته به نحو احسنت به اجرا در اوردی
حس هست ... نوشتن نمیاد... نوشتن میاد موضوع نمیاد ... من می رم تو نمیای ...
راستی دوستان چطورن ؟

ها الان فهمیدم ... این بدم میاداتو انداختی توی یه لوپ با تکرار بی نهایت اینکه اصلا بند نمیاد ... {بدم میاد ... }
ایول به خودم با این کشفم

حالا یه کم پارادوکس نوشتم تو چرا هول میشی اسمتو یادت میره؟ یه نفس عمیق بکش...

بالاخره توانایی های من باید یه جوری نشون داده بشه دیگه!

پس تو بودی که بهت میگفتن یوگی؟! حال دوستاتو از من میپرسی؟!

ای بابا، خوبه منم بیام راز زندگیه تو رو بر ملا کنم؟ نباید همه ی راز های زندگیه منو به عنوان کشف، علنی کنی که

نه، ولی خوب بود، بهت امیدوارم شدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد