گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

این هم گذشت

هارد اکسترنالش رو ازش گرفتم به خاطر یه فایل!


ولی هم اکنون 50 گیگ موزیک و حدود 50 گیگ مووی داریم


---


میگم مدرسه ها هم تموم شدا... امروز تو مدرسه یه حس دلتنگی بر حالمان چیره گشت... داشتم دیوونه میشدم... این شد که زدم بیرون... از شنبه هم بچه ها امتحان دارن...


سال تحصیلیه خوبی بود... خدا رو شکر...


ولی هنوز تصمیمم رو واسه سال بعد نگرفتم! بعید میدونم بمونم... میخوام یه کم به علایقم برسم...

نظرات 18 + ارسال نظر
گندم جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:02 http://daily-of-me.blogsky.com/

سلام
شما معلمیت؟!

سلام
چطوری؟
معلم هم بودیم... چیه؟ کلاس خصوصی میخوای نداریم

گمنام!!! شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:17

تق
تق
تق
کیه کیه در می زنه درو با لنگر می زنه!؟

منم منم مادرتون ام اس تی جون
غذا آوردم براتون ام اس تی جون
مهمون نمی خوای؟؟؟

غذا چی؟غذا نمی خوای؟؟؟

خب درو باز کن دیگه ام تی جان

بهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

ببین کی اومده تو کاخ ما

این گمنام بودنت واسه چیه؟ مگه خودتو پیدا نکردی

در خرابه! زنگ بزن

نصف شب خونه زندگی نداری میای اینجا مهمونی؟ حالا چون این همه راه اومدی غذا رو بده و برو

راستی ام تی کیه دیگه؟؟؟؟؟؟؟ تا اونجایی که یادم میاد یکی بود به اسم ام اس تی...

گمنام!!! شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:19

هه هه ببین
موهام حناییه
ناخونام کوتاهه
دستام سفیده

درو باز کن دیگه مادر

یادت باشه آیفون تصویری وصلیدیم به خونه... شناختمت!

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:21

یهوووووووووووووووووووووووووو
خوبه خوودم کلید داشتم بچه تنبل

حالا اوووووووووووووومدم بخورمت

خودت برو تو قابلمه روی اجاق تا بپزمت

بدوووووووووووووووووو ام تی جان

خوشحالیه خودم رو از حضور گرم شما در این خانه ابراز میکنم

خوش آمدید... فقط به اون سیب رو بزار سر جاش چون مصنوعیه...

خوشحالم که شادی ولی نگرانم که چرا زیادی شادی

بازم گفت ام تی؟!!! اصلا خونرو اشتباه اومدی خانم، بفرمایید خونه بغلی... اینجا فقط ام اس تی داریم...

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:22

انگاری دختره ها!!!!
می خوام به علایقم برسم


اونوقت یه سوال فنی داشتیم!
این علایقتون چی ان مثلا؟

آها! اونوقت پسرا هویجَن دیگه؟

علایق بنده همون وابستگی هایی هستند که در طول چند سال پیش شکل گرفتند ولی فرصت رسیدگی به آنها را نداشته ام...

که از جمله میتوان تفریحات سالم، آموزش های نوین، گشت و گذار، سفر و غیره رو نام برد.

فریناز یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:45

سلاااااااااااااااام هویج

به من چه خودت می ذاری تو دهنم:دی

ای بد جنس آیفون تصویری داشتی رو نمی کردی؟؟؟؟

میگم ام اس تی آخه اسمت خیلی زیاده سر و تهشو بزنم فقط بگم تی؟؟؟؟

نه هویج قشنگ تره

علیک سلام گلابی

خوبه من یه چیزی گفتم تا بدون سوجه نمونی...

یکیش آیفون تصویریه... تست اثر انگشت، اسکن قرنیه، و ............. :دی

اسم خودت زیاده... ام اس تی به این نازی...

آره... با هویج هم موافقم

فریناز یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:48

تو که هی فرتو فرت میری سفر!

آموزشم که داری میدی!

گشت و گذارتم که به راهه

خو پس دیگه چته؟

از دادن توضیحات بیشتر معذوریم...

نه معذور نیستیم... میگم :دی

تا کور شود هرآنکه نتواند دید... (منظورم اصلا با فرد خاصی نبود )

فریناز چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:53

خودت کور شی خو

من عاقلم هویج
زودی می گیرما

راستی اگه زنی روزت مبارک

در این موارد خانوما مقدمن

هویچ عاقلتره

ممنون که با یک فرضیه سازیه بسیار قوی و محال
و با در نظر گرفتن شانس و اقبال و قانون احتمالات که هر فردی رو در هر حالتی میتونه قرار بده، این روز رو تبریک گفتی...

من هم با همین تفاسیر بالا، روز مرد رو به شما تبریک میگم

فریناز چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:55

دقت کردی
خیلی تو ویوو حرف میزنی

ویویو رو که بوسیدم رفت... یه باگ گنده داره در حد تیم ملی... یه چند باری هم سوء استفاده کردیم

الان اون دیگه ویویو نیست ... یه چیز دیگست

فریناز جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:48

نبینم ام اس تی جون ما دلش بشکنه ها

همین که می گی خدا یا شکرت خیلیه

خوشم اومد ام اس تی جان

بعضی وقتا یه چیزایی رو میبینیم و میفهمیم که دلمون میخواد همه چیزمون رو بدیم تا همه چی به حالت اولش برگرده... اما تنها کاری که از دستت بر میاد دعا کردنه...

فریناز جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:50

درسته که الانه واسه اولین بار درست حسابی حرفیدما ولی ببینم بچه فسقلی


تو
خجالت نمی کشی
؟؟؟؟


واسه چی ویوو رو میبوسی؟؟؟؟
رشته عیبه
قباحت داره:دی
خب می خواب بوس کنی بیا بهت بگم برو پیش کی
ویووو!!!!
چه معنی داره اصلا:دی:دی

اِ اِ ؟ کو؟ کجاست؟ کِی واسه اولین بار درست و حسابی حرفیدی؟ نه بابا! توهم زدی...

اون بوس از اون بوسا نبود که! از این بوسا بود... ما اصولا از این بوسا زیاد میکنیم

حالا چرا اینقدر عصبی میشی... حسودی نداره که...

فریناز شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:55

ام اس تی تو که هنوز قلبت شکسته!
میخوای برات چسب دو قلو بگیرم بیام سر راه؟

خب وایسا مغازه ها باز شدن میگیرم میام

قلب نبود و دل بود... هنوز دستم به دعاست...

بی زحمت یه دوتا نون سنگک هم بگیر...

یگانه یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:10 http://yeganeh22.blogsky.com

هلو هاآریو؟
ها ایز ایت گویینگ؟
.
جاست ا مونت پلیز...

وای یانی شوما معلـــــــــــــــــــــــــمی؟؟؟؟؟
یانی ....
هَی وای من ...
اونوقت کوجا درس میدی؟
نکنه همونجایی که با بمب چند وقت پیش زدن ترکوندنش...
نوچ...
کم غصه داشتیم غم این شاگردای این مدرسه شوما هم افتاد تنگش...

طفلکیا ...

اینجام خط رو خط میشه؟؟

سلام

تو شهربازی درس میدم خوب نه! آخه اونم سوال بود؟

نگو غم که بچه ها شاکی میشن... عشق و حالیه واسه خودش...

تو که دستت به کار خیره، بیا اینجا منم جدیدا یه کم غم دارم، اینارو هم به دوش بکش

فریناز دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:21

انگاری باید چسبه رو بیارما

با چی زدی شکوندیش آخه پسر شیطون؟؟؟

هنوز نچسبیده؟؟؟:دی

چسب چیه بابا؟ نون سنگکت کو؟ مردیم از گشنگی

میدونی! نه نمیدونی! میخوای بچسبونیش؟ فقط دعا کن... مشکلی پیش اومده که سخت شده... خیلی سخت...

* پ ن: عشق و عاشقی و از اینجور کوفت و زهر مارام نیست

فریناز پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:33

اونو که می دونم ام اس تی !

نون سنگکاش تموم شده بود اما اومدم واست دعای ناب بیارم
امیدوارم حل بشه با آب نشد استون بریز روش

ببین دارم تجربیاتمو مفتکی در اختیارت می ذارما

ما همچنان دستمون به دعاست دلت نچسبید؟

دست ما که به دعا چسبیده بد جووووووووور:دی

میدونستم که میدونی !

دعای ناب رو بفرست واسه خدا که اجابتش برام لازم شده...

کار از استون و این جور چیزا گذشته... مواد جدید چی داری؟ :دی

تو مفتکی سلام هم نمیکنی! تجربیات که دیگه عمرا

شایدم چسبیده... هنوز چشمام ندیدنش...

خدا خیرت بده فرزندم... ایشالله عروسیت واست دعا کنم

فریناز یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:20

هیییییییییییییییییییییی دستام دعا شدا ام اس تی

خب بگو چسبید یا نه!؟

بابا آسمونم اگه بود تا حالا به زمین میچسبید!مگه این دلت جنسش چیه آخه؟

تبریک میگم الانه خودم همچنان دارم میتازم در این دیار:دی:دی

میگم پدربزرگ جان شوهر کجا بوده که تو به فکر عروسی شی

حالا من یه چیزی گفتم... چه خوشش اومد

فریناز یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:22

میگم اینجا که خودمم دیگه نمیخواد خصوصی بگم که!

نههههههههههه
تو خجاااااااااااااااالت نمی کشی باز؟؟؟؟

دلتو بریز تو یه کیسه جمع شه پاشو بیا پیش ما هزار تا خط نوشتیم با این بیدلیمون

اصلا من موندم تو چرا هیچ وقت خجااااااااااااااااااالت نمی کشی؟

آره راحت باش... از اینجا خصوصی تر نداریم

دیدم و خوندم مطلباتو... ولی کو دست واسه نوشتن نظر! کو؟

فریناز یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:24

میگم میخوای اگه دلت خون چکه میکنه پانسمانش کن بعد بیا ها!

حوصله ندارم وبمو بشورم

بابا این همه حرف زدیم که بگیم دلمون واسه ام اس تی تنگیده خو
نه اشتباه شد اینوباید میزدم

نه! دلم فهمیده تر از این حرفاست...

ولی تو هم که همیشه دستت به سر و روی وبت کشیده میشه...

ای بابا... خوب اینو از اول میگفتی اصولا بنده کم رنگم... دیگه ببین موقع امتحانا چی میشم دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد