گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

...

پنج، شیش نفری هستن...

هرکی تو حال خودشه...

یکیشون نشسته رو زمین و کاغذشو گذاشته روی سکو... یه جوری داره مینویسه که انگار داره واسه بهترین کسش نامه مینویسه... خیلی آروم و خوش خط... به نظر من که داره تمام سعیشو میکنه تا با بهترین خط بنویسه...

یکیشون ایستاده و کاغذشو گذاشته رو دیوار... هی مینویسه و هی خط میزنه... انگار داره انشا مینویسه... شاید از نوشتن این انشاء، اون هم به این دقت، هدفی داره... به نظر من میخواد انشاش بدون نقص باشه و تمام داستان زندگیشو به خوبی بنویسه، تمام مشکلاتش رو، تمام آروز هاشو...

دیگری هم ظاهرا نامَش تموم شده... ولی هِی داره متن نامشو میخونه... نمیخواد متن نامَش مشکلی داشته باشه... شاید تو اولین نگاه احساس کنی که داره واسه عشقش نامه مینویسه... ولی اگه بیشتر دقت کنی، مطمئن میشی که داره واسه عشقش مینویسه...

یکی هم اونور نشسته و مینویسه... نه! نمینویسه!!!! داره نقاشی میکشه... فکر کنم میخواد نقش آروزهاش با قلم عشقش رنگی بشه...

اونطرف تر دو نفر کنار هم ایستادن... چقدر جالبه! یکیشون میگه و یکیشون مینویسه... اینجوری اونی که نوشتن بلد نیست هم میتونه با عشقش حرف بزنه... البته اگه نظر منو بخواین همون قطره های اشکی که داره از گوشه چشم این پیرمرد پایین میاد خودش کلی حرفه که مستقیم میره پیش اونی که باید بره...


زیادن آدمایی که میان اینجا ... زیادن کسایی که با هزار حاجت اینجا اومدن...


و در آخر همه ی اینها، چاه عریضه اس که باید تحمل این همه عشق و آروز و دعا و اشک و ... رو داشته باشه...

"یا صاحب الزمان"

نظرات 3 + ارسال نظر
شادی چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:40 http://wordsofshadi.blogsky.com

سلام.
اولش که شروع کردم به خوندن، فکر کردم دارین در مورد خاطرات سربازی تون می نویسین

خیلی قشنگ بود. به خصوص اون جاش که در مورد اون پیرمرد نوشته بودین.

می دونین... راستش من اصلاً اصلاً این کار ها رو قبول ندارم.

سلام.



خواهش میشه!

مطلبم خیلی راجع به قبول داشتن یا نداشتن نبود...(شایدم بود :دی ) اینکه اعتقاد مردم چقدر براشون مهمه و کلی امید و انگیزه واسشون ایجاد میکنه و زندگی معنی و مفهموم پیدا میکنه برام جالب بود...

البته شما هم خیلی سخت نگیر

فریناز شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:31

الحق که داداش خودمی تو

کیف کردم از این همه صحنه سازیو توصیف زیبات ام تی اس

اسم منم یادش رفته

ام تی اس بودم من؟؟؟ اصلا ام تی اس کی هست؟ ها؟ راستشو بگو

ببین اینجوری خونده میشه:
ام اس تی = MST

اولا اول شوما آبجی مایی بعد ما داداش شوما دوما اصلا دارم هدر میرم با این همه استعداد

فریناز یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:50

سر جهازی میدونی چیه؟؟؟

تو همونی:دی

پس فراموشی کیلو چند ام اس تی جان

با این حرفات نمیتونی سوتیت رو بپوشونی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد