گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!
گذر موقت

گذر موقت

فعلا گذر هممون موقتیه، تا بعد ببنیم خدا چه میخواد!

40 ساعت بی خوابی

ساعت 8 صبح روز 3 شنبه (تعطیل به مناسبت اربعین)

از خواب بلند شدم و رفتم سر کار...

کار سنگینی بود،

فقط کابل کشیش مارو خسته کرد... چه برسه به بقیش...

ساعت 10

11

12

13

الان دیگه وقته ناهار بود... فقط نیم ساعت داشتیم با ماشین دنبال یه رستوران میگشتیم که غذا بگیریم... مگه جایی باز بود؟! ولی بالاخره یافتیم... و سفارش دادیم تا غذا بیاد...


ساعت 14

غذا رو خوردیم و باز شروع کردیم به کار کردن.... باید تا غروب تموم میشد... بعدش باید میرفتم جایی!


15

غلاف کم آوردیم... حالا بگرد دنبال یه ابزار فروشی...

خدارو شکر که اون رو هم یافتیم...


16

کار تقریبا تموم شد... فقط باید یه تست میگرفتیم 

تست شد و همه چی خوب بود...


17

18

راه افتادم به سمت خونه


19

وقتی رسیدم خونه، سریع رفتم دوش گرفتم... داشت دیر میشد...


20

به قرار رسیدم ولی یه کمی دیر...


21

22

هنوز که قصد خوابیدن نداشتیم... اصلا مگه میشد خوابید؟!


23

یه استراحت 5 دقیقه ای میتونه حال آدمو جا بیاره...


24

الان دیگه وارد روز بعد شدیم... ولی همچنان قصد خوابیدن نداریم...

چون من اصلا خونه نیستم...


ساعت 1 بامداد روز 4 شنبه...


هنوز هم مشغولیم... به این میگن یه سفر کوتاه ولی پرمحتوا...

ساعت 2

3

4

یواش یواش داریم بر میگردیم...


5

اول صبی چقدر ترافیکه!!


6

7

خوب، بالاخره به خونه رسیدم...

اما نباید بخوابم چون ساعت 8 باید برم سر کار...


8

حس سرکار رفتن نیست... یه کمی خستم...

ولی نمیشه نرفت... پس راه افتادم...


9

سریع کارو شرو کن که امروز باید کارو تحویل بدی!


10

فکر نمیکردم این قدر دردسر داشته باشه...

11

12

13

14

یه ناهار گرم و البته یه دوغ خواب آور (چه شود...)

15

16

17

باید برم خونه، چون قراره بریم مهمونی...


18

یه کم خستم ولی مهمونیه خوبیه...

19

20

شام هم خوردیم...

21

22

باید برم پیش آقای x و این کارا رو بهش نشون بدم...


23

خوب حالا میتونم برم خونه... شاید الان بشه خوابید!!!


24

بارون هم که داره میباره...

بالاخره رسیدم به خونه...

یه سری ریزه کاری دارم که انجام دادم...



ساعت 1 بامداد روز 5 شنبه...


دارم ایمیلامو چک میکنم...

یه مطلب خوب هم واسه وبلاگ پیدا کردم...

امیدوارم کار پیش نیاد و راحت بخوابم... چون صبح باید برم سر کار...

احتمالا تا 2 بگیرم بخوابم... البته اگه خوابم ببره...



پ ن: نخوابیدن خیلی سخت نبود... میتونید امتحان کنید :دی


 شب همگی خوش...

نظرات 13 + ارسال نظر
الی پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 http://manbarayekhodam.blogfa.com/

اهم اجازه بده ببینم روز اول بین ساعت ۲۰ الی ۲۲ با کی قرار داشتی؟ جنسیت؟ چی خوردین؟ الحمدالله که در ملا مکانهای غیر اسلامی همچون کافی شاپ شام نخوردین؟
سوال دوم به کی ایمیل زدی؟ کی بهت ایمیل داده بود؟ عکس یا فیلم واسه کسی نفرستادی؟ بمب گذاری کار تو بود؟

با یکی از بنده های خدا

چیز خاصی نخوردیم... ولی چون تویی چرا، شام خوردیم

جنسیت کدومشون... 7، 8 نفری بودن

با این سرعتی که تو پیش رفتی من دارم اعدام میشم یواش یواش

تنها پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:22 http://www.romantic6370.blogsky.com/

عجب روز پرکاری
آخرش چی شد خوب خوابیدی

باید بگی عجب روز های پرکاری ...

آخرش هم خوابیدیم اساسی... جای دوستان خالی... از اون خوابای آرامش بخش بودا...

دلنیا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:03 http://delniya.blogsky.com/

vay khodaya cheghadr saretun kar rikhte
khaste nabashid vaghean:d

وااای مرسی....

خستگیمان در برفت... :دی

من جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:33 http://sokot9006.blogfa,com

تازه شدی مثل اوایل من!
خسته نباشی..

یعنی اوایل خیلی سرت شلوغ بوده؟؟ یا کلا بی خوابی داشتی‌؟

مرسیییی

فریناز شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:08 http://delhayebarany.blogsky.com

نهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تو خجــــــــــــــــالت نمی کشی؟؟؟؟!!!!:دی:دی:دی

اولا که حسنی به مکتب نمی رفت...وقتی میرفت جمعه میرفت!!!
روز اربعینی کار کجابوده اونم ار نوع کابل و سیم و انبر دستو این آلات لهو ولعب

:دی :دی

ببین کی اینجاست... بـست فیریند من...

حسنی کی هست حالا؟

دیدیم تعطیله... گفتیم بریم کاراشو ok کنیم... شوما نگران نباش... جای بدی نرفتیم

فریناز شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:09 http://delhayebarany.blogsky.com

دوما که حسووووووووووووود چرا تاییدتا برداشتی مثل من؟؟!!!!:دی:دی:دی

من که نمیدونستم تو تایید رو برداشتی

ولی دیدم نمیرسم زیاد بیام... گفتم نظرات خاک نخوره

فریناز شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:10 http://delhayebarany.blogsky.com

سوما که یه سوتی دادم در حد پار المپیاد...

فکر کردم این عددا شمارست...حالا فهمیدم ساعتا رو میگفتی!

از روراستیت خوشم میادا

بازم سوتی دادی بگو یه کم شاد شیم

ایرادی نداره ... پیش میاد دیگه...

فریناز شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:14 http://delhayebarany.blogsky.com

میگم این غلافه رو واسه چی میخواستی؟؟!!!
آخه میدونی که واسه چیه؟!:دی

اون20 کدوم قرار بوده؟!!!!

کجا مهمونی بودی؟!!

این xکیه؟

خب خیلی سوت زدما...دیگه خسته شدم:دی

من که نمیدونم... میشه یه کم توضیح بدی؟!

الکی جو نده... یه قرار کاری بود... همین... بقیش همش شایعس ...

مگه خواهر آدم اینقدر گیر میده... یه کم اعتماد داشته باش

x فردیست فامیل... که جهت انجام بعضی امور کاری، میبایست قطعاتی را به ایشان نشان میدادیم... کلا یعنی خوبه

خسته نباشی... سوتات تکراری شده بود... جدید بلد نیستی؟

فریناز شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:16 http://delhayebarany.blogsky.com

ولی خداییش اثرات قهوه های امتحان هنوز روت بوده ها...
بدنت قهوه خودکار تولید میکنه انگاری

نهــــــــــــ تو خجـــــــــــالت نی می ک شی ؟؟؟؟!!!!!
آپم نا سلامتیا

:دی:دی:دی

آره... چند شب پیش هم هرچی خواستم بخوابم، انگار نه انگار...

حالا باید برم یه کاری کنم قهوه دون بدنم یه مدت غیر فعال بشه

وای باااازم بگوووووووووو

:دی

فریناز شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:12 http://delhayebarany.blogsky.com

چرا جواب نمی دی؟قهری؟!



جواب دادم دیگه!

تازه رفتی تو best friend هام...

زهرا سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلام
باید بگم که
خدا خیلی مهربون و بخشنده تر از این حرفاست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
هرگز ار رحمت حق ناامید نشو
میتونی اراده قوی داشته باشی اگه بخوای فقط باید اراده کنی
وقتی از خدا بترسی دیگه دور گناه رو خط میکشی

سلام دوباره

تو مهربونی خدا که شکی نیست...

اما منم ظاهرا خیلی سرکش شدم...

اگه اراده و ترس از خدا داشتم، که الان اینجوری نبودم... بودم؟؟!

فریناز چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:05

سلام علیکم حاجی آقا

اشتباهی که نیومدم!!!؟/؟
گذر موقت؟!!!

پس فردا میاد خودشم عوض میکنه این ام اس تی

میگم چرا این قدر به تو گیر میدم من؟!

علیک سلام خواهر گرامی

خونه ی خودت رو هم نمیشناسی

آری ... گذر موقت! اگه ناراحتی بزارم باشه

تو گیر ندی کی بیاد گیر بده؟

فریناز چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:07 http://delhayebarany.blogsky.com

به علت لا تاییدی نظرات؛رمزی به شما تعلق نمی گیرد...

شرمنده مرام لوتیتون

بست فرندتو مرامه دووآش من

ممنون که تعلق نگرفت

حالا برم نظراتو تاییدی کنم

یه رگبار آرامش که بیشتر نداریم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد